کد خبر: ۳۲۳۷
۲۹ تير ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

سفره ماندگار «آقا‌بزرگ»و «شاه‌باجی‌خانم»

سید محمد نوربخش نوه صدیقه خانم، دختر سوم آقا بزرگ است. می‌گوید: پدربزرگ خوش‌چهره بود و با اینکه سنش زیاد نبود اما محاسنش سفید شده بود. صورت مهربان و اخلاق خیلی خوبی داشت. بسیار معتقد و مؤمن بود. دو پسر و هشت دختر داشت و برای همین نوه و نبیره زیاد دارد. بعد از فوت مادربزرگم فاطمه امیدوار که به «شاه باجی خانم» معروف است دخترها به نوبت پیش پدر می‌رفتند تا از او مراقبت کنند. ما چشم می‌کشیدیم کی نوبت مادر ما می‌شود تا پیش پدربزرگ باشیم و به ما خوش بگذرد. رفتار پدربزرگ برای آقای نوربخش درس زندگی بوده و از ایمان و صداقت تا مردم داری را از او الگو گرفته است.

ششمین جشن فامیلی غدیر را بعد از دو سال و نیم انتظار در تالار آمفی تئاتر مجتمع شهدای سلامت در محله رضاشهر برگزار می‌کنند. از دیدار دوباره هم بعد از شیوع کرونا خوشحال‌ هستند و خاطرات سال‌های گذشته را کنار یکدیگر مرور می‌کنند. 

فرزندان و نوه‌های محمدعلی هاشم‌نیا معروف به «آقابزرگ» و فاطمه امیدوار معروف به «شاه‌باجی‌ خانم» از سال 1394 این دورهمی بزرگ فامیلی را کمی قبل یا بعد از عید غدیر برگزار می‌کنند تا یاد و خاطره گذشتگان را گرامی بدارند و صله ارحام که سنت دیرینه «آقا بزرگ» و پدرهایشان بوده را زنده نگه‌دارند. قبل از کرونا پنجمین جشن بزرگ فامیلی را در تالار نور آبکوه برگزار کردند. (گزارش این جشن با عنوان صله رحم باشکوه در شهرآرامحله منطقه یک در همان سال به چاپ رسیده است.) 

محمدعلی هاشم‌نیا مردی بود خیر و متدین که 81 سال از خدا عمر گرفت و در طول عمرش مشغول کار خیر، صداقت، صله ارحام و احترام به بزرگ‌ترها بود. او در سال 1343 از دنیا رفت. بزرگ‌ترهای فامیل امروز از او و همسرش به نیکی یاد می‌کنند. حالا درخت این خاندان،‌ شاخ و برگ زیادی پیدا کرده و برای اینکه همه آن‌ها یک جا جمع شوند نیاز به سالن‌های بزرگ دارند. هرسال از یک ماه قبل تدارکات جشن توسط تیم اجرایی آماده می‌شود، این جشن برنامه‌های مختلفی متناسب با عید غدیر دارد که توسط نوه‌ها انجام می‌شود. برای تهیه گزارش ششمین جشن خانوادگی به جمع آن‌ها آمده‌ایم.

 

 

دعای خیر و سلامتی

با اینکه برنامه ساعت 10:30 صبح شروع می‌شود اما مهمان‌ها از ساعت 10 در سالن حضور دارند. شور و هیجان خاصی در سالن حکم‌ فرماست. فیلمی کوتاه از جشن‌های گذشته دورهمی فامیلی بر روی پرده به نمایش درآمده و خاطرات آن روزها برای حاضران مرور می‌شود. سمت چپ صحنه دو میز قرار دارد و هدایای زیادی روی آن چیده شده است. 

قرار است در ساعت‌هایی مشخص قرعه‌کشی انجام شود و تعدادی از حاضران هدیه دریافت کنند. خانم‌ها سمت چپ و آقایان سمت راست سالن نشسته‌اند. حدود چهارصد نفر در سالن حضور دارند. تعداد خانم‌ها بیشتر از آقایان است و بچه‌ها در همه گروه‌های سنی کنار پدر یا مادر دیده می‌شوند از نوزدان تازه به دنیا آمده تا جوان‌هایی که نزدیک ازدواجشان است. 

همه حاضران برنامه از نسل «آقابزرگ» و همسرش «شاه‌باجی‌ خانم» هستند. همدیگر را می‌شناسند و در این جشن از احوال هم جویا می‌شوند. خانم‌های جوان فامیل به دست‌بوسی مادربزرگ‌ها و خاله و عمه می‌روند و به خانم‌های جوانی که تازه ازدواج کرده یا مادر شده‌اند تبریک می‌گویند. بزرگ‌ترها هم به کوچک‌ترها خوش‌آمد می‌گویند و برایشان دعای خیر و سلامتی می‌کنند.

 

عید غدیر، عید بزرگ فامیلی

در حاشیه برنامه با سید مهدی طباطبایی یکی از مدیران اجرایی جشن صحبت می‌کنم. او هم از طرف پدر و هم مادر به «آقا بزرگ» می‌رسد. آقا سید مهدی 43 سال دارد. او و هم‌سالانش در سال 1394 تصمیم می‌گیرند تا صله رحم را که سنت دیرینه پدربزرگ‌هایشان بوده به صورت وسیع‌تر اجرا کنند. 

سید مهدی می‌گوید: «تا زمانی که پدربزرگ‌های ما زنده بودند مراسم دید و بازدید عید غدیر در خانه‌هایشان برگزار می‌شد و فامیل همدیگر را می‌دیدند و جویای احوال هم می‌شدند. با بزرگ‌تر شدن بچه‌ها تعدادمان بیشتر شد و نمی‌شد همه یکجا با هم جمع شوند. از طرفی بزرگ‌ترها به رسم روزگار از میان ما رفتند و افتخار حضورشان را نداشتیم. عملا برنامه دورهمی به حاشیه رفت. همین باعث شد به فکر یک دورهمی خانوادگی چند روز قبل یا بعد از عید غدیر باشیم تا همه فامیل یکجا جمع شوند. 

خود «آقابزرگ» به صله رحم و دید و بازدید اهمیت زیادی می‌دادند و معتقد بودند عید غدیر عید همه شیعیان است

فامیل بزرگی که همگی فرزندان محمدعلی هاشم‌نیا و فاطمه امیدوار هستند. دیگر این برنامه را نمی‌توانستیم با این جمعیت در خانه برگزار کنیم و هر سال سالنی برای این دورهمی در نظر می‌گرفتیم. از طرفی فامیل ما در عید غدیر برنامه‌های مفصلی دارند و امکان برگزاری جشن در این روز میسر نیست. 

امسال روز جمعه مابین دو عید غدیر و قربان،‌ مصادف شد با میلاد امام هادی(ع) و یک تیر و دو نشان شد. مرحوم «آقا بزرگ» خودشان سید نبودند و از هشت داماد ایشان، دو داماد و فرزندانشان سید هستند. خود «آقابزرگ» به صله رحم و دید و بازدید اهمیت زیادی می‌دادند و معتقد بودند عید غدیر عید همه شیعیان است.»

سید مهدی درباره روزهای خستگی‌ناپذیر تیم اجرایی می‌گوید، اینکه چطور با جان و دل برای بهتر برگزار کردن این جشن تلاش می‌کنند. برای این دورهمی از دو ماه قبل بخشی از اقدامات انجام می‌شوند اما از چهل روز قبل یک تیم دوازده‌نفره پای کار هستند و تمرینات لازم را برای سرفصل‌های مختلف جشن انجام می‌دهند. مدیران اجرایی هم با یکدیگر جلسه دارند تا جشن به شکل احسن برگزار شود.

 

 

ایمان، صداقت و مردم‌داری از ویژگی‌های بارز «آقابزرگ»

سید مهدی طباطبایی «آقابزرگ» و «شاه‌باجی‌ خانم» را ندیده است. زمانی که او به دنیا آمده آن‌ها در قید حیات نبوده‌اند. «آقابزرگ» سال 1343 و شاه باجی خانم یک سال قبل آن به رحمت خدا رفته‌اند. همراه با سید مهدی به سراغ نوه‌های آقا بزرگ می‌روم که هنوز خاطراتی از او به یاد دارند. سید محمد نوربخش نوه صدیقه خانم، دختر سوم آقا بزرگ است. سال 1343 که آقا بزرگ به رحمت خدا می‌رود سیزده سال داشته است. 

او از پدربزرگ به نیکی یاد می‌کند و می‌گوید: «پدربزرگ خوش‌چهره بود و با اینکه سنش زیاد نبود اما محاسنش سفید شده بود. صورت مهربان و اخلاق خیلی خوبی داشت. بسیار معتقد و مؤمن بود. دو پسر و هشت دختر داشت و برای همین نوه و نبیره زیاد دارد. بعد از فوت مادربزرگم فاطمه امیدوار که به «شاه باجی خانم» معروف است دخترها به نوبت پیش پدر می‌رفتند تا از او مراقبت کنند. ما چشم می‌کشیدیم کی نوبت مادر ما می‌شود تا پیش پدربزرگ باشیم و به ما خوش بگذرد. رفتار پدربزرگ برای آقای نوربخش درس زندگی بوده و از ایمان و صداقت تا مردم داری را از او الگو گرفته است.»

می‌گوید: «محمدعلی هاشم‌نیا متولد 1262 است. آقا بزرگ در کار تجارت بلور و چینی بود و حجره‌اش در بازار سرای محمدیه قرار داشت که در طرح توسعه حرم مطهر رضوی تخریب شد. او به‌واسطه شغل تجاری‌اش به روسیه رفت و آمد داشت و به همین دلیل به حاج محمدعلی «هاشم‌اف» معروف شد که بعدها در زمان تهیه شناسنامه نام خانوادگی‌اش به هاشم‌نیا تغییر یافت. 

هاشم‌اف، فردی متدین و نیکوکار بود و ضمن فعالیت و کسب و کارش، در زمینه کمک و رسیدگی به افراد نیازمند هم اهتمام فراوان داشت. آن مرحوم همه‌روزه به زیارت امام‌رضا(ع) مشرف می‌شد و ساعاتی را در حرم مطهر و کنار مضجع شریف رضوی به عبادت و دعا مشغول بود. گویا به همین دلیل عده‌ای به او «کبوتر حرم» لقب داده بودند. آن مرحوم سال 1343 پس از عمری خدمت و نیک‌نامی در حدود هشتادویک‌سالگی از دنیا رفت و در صحن مطهر انقلاب در کنار مرقد مطهر امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.»

سید محمد نوربخش در ادامه از خاطرات روزهایی می‌گوید که با پدر بزرگ به حرم می‌رفتند. او ادامه می‌دهد: «پدربزرگ بعد از فوت مادربزرگ طبق رسم دیرینه به حرم می‌رفت و هر روز یکی از نوه‌ها همراهش می‌شد. او هر روز از بازار سرشور به مسجد گوهرشاد می‌رفت و در جای مخصوص به خود می‌نشست و زیارت می‌کرد. در راه بازگشت هر زمان خسته می‌شد بازاری‌ها فورا چهارپایه می‌آوردند تا آقا بزرگ دم مغازه آن‌ها استراحت کند. بعد از تخریب حجره در سرای محمدیه به بازار سرشور آمده بود.»

هر روز از بازار سرشور به مسجد گوهرشاد می‌رفت و در جای مخصوص به خود می‌نشست و زیارت می‌کرد

آقای نوربخش حالا خودش چهار دختر، ده نوه و یک نبیره دارد. او از حضور در این جشن خانوادگی بسیار خوشحال است و از زحمت تیم اجرایی قدردانی می‌کند و می‌گوید: «مهم‌ترین ویژگی این جشن توسل به حضرت علی(ع) و بعد هم تازه شدن دید و بازدید‌های خانوادگی است.»

 

 

زیر پر و بال بازاری‌ها را می‌گرفت

محمدحسین عطاران نوه راضیه خانم دختر هفتم آقابزرگ است. مادرش سال 82 به رحمت خدا رفته است. خودش 69 سال دارد و زمان فوت آقابزرگ سیزده سال داشته است. او از دایی بزرگش روایت‌های زیادی درباره پدربزرگ شنیده است. 

می‌گوید: «دایی بزرگم محمدمهدی خدابیامرز همیشه از جوانمردی پدربزرگم در بازار برایمان تعریف می‌کرد و می‌گفت که چطور وقتی کسی از نظر مالی در بازار زمین می‌خورد، پدربزرگ زیر بال و پرش را می‌گرفت و دوبار زندگی‌اش را سر و سامان می‌داد. بزرگ‌ترهای بازار را هر چند وقت یک بار دعوت می‌کرد تا بینشان صلح و صفا برقرار باشد. بسیار سفره‌دار بود. 

از دایی بزرگم شنیدم که تجار همیشه مهمانش می‌شدند. یک بار چند تاجر به قصد چندروزه به خانه‌اش می‌روند که مصادف می‌شود با اولین روز ماه رمضان. «آقابزرگ» آن‌قدر از آن‌ها گرم پذیرایی می‌کند که قصد دهه اول می‌کنند و همین‌طور تا پایان ماه مبارک و عید فطر خانه آن‌ها می‌مانند. پدربزرگ و مادربزرگ هردو مهمان‌نواز بودند و اعتقاد داشتند مهمان حبیب خداست و به روزی‌شان برکت می‌دهد.»

 

شکلات تخته‌ای همراه با یک شاهی عیدی نوه‌ها بود

عطاران از رابطه بسیار گرم و صمیمی پدربزرگ با بچه‌ها صحبت می‌کند و اینکه چطور «آقا بزرگ» زبان خاص هر بچه را پیدا می‌کرده است. او می‌گوید: «خانه پدربزرگ خانه آمال ما بود و بهترین خبر برای بچه‌ها رفتن به خانه پدربزرگ بود. همیشه از نادعلی قناد که اول بازار سرشور مغازه داشت شکلات تخته‌ای می‌گرفت و همراه با یک شاهی، به نوه‌ها عیدی می‌داد. خدا رحمت کند نادعلی قناد را. او هم مرد متدین و باایمانی بود.»

محمدحسین عطاران سه دختر و یک پسر و هشت نوه دارد و از حضور در این جشن خوشحال است و می‌گوید: «مبنای جشن امروز عید غدیرخم است که بزرگ‌ترین عید شیعیان است. جشن بهانه‌ای است برای بزرگداشت عید غدیر و در کنار آن صله رحم اتفاق می‌افتد و فامیلی که در شهرهای مختلف هستند یا ساکن کشورهای دیگر شده‌اند خودشان را به این جشن می‌رسانند. فرصت مغتنمی است و همه فامیل هم را می‌بینند. در این برنامه از اخبار فامیل مثل تولد نوزادان، ازدواج‌ها و کسانی که از بین ما رفته‌اند هم باخبر می‌شویم.»

 

برنامه‌های متنوع متناسب با عید غدیر

برنامه رأس ساعت ۱۰:۳۰ با تلاوت قرآن توسط محمد مهدی امیدوار تهرانی از نسل پنجم «آقابزرگ» آغاز می‌شود. امیرمهدی عطاران و رضا فرخنده حسنی دو مجری جوان و سرزنده که از نسل «آقابزرگ» هستند، با حضورشان بر روی صحنه لبخند را بر لبان حاضران می‌نشانند. همان ابتدای برنامه مجری‌ها ضمن خیر مقدم از روزهای سخت دوری در دو سال و نیم گذشته می‌گویند که به خاطر شیوع کرونا بر همه گذشته است. آن‌ها جشن سالانه را در دو سال گذشته به صورت مجازی و با حرکت خودرو فامیل در شهر پشت سر گذاشتند.

اخبار فامیلی از مهم‌ترین بخش‌های این برنامه است که شامل معرفی تازه متولدین، ازدواج و فوت‌شدگان فامیل است. قرعه‌کشی و دعوت از سخنران جشن سید مجتبی حورایی مشاور تربیتی و سرود و مداحی سایر بخش‌های این جشن بزرگ را تشکیل می‌دهد.

 

 

دیدار نوه‌ها قوت قلب بزرگ‌ترها

دختر آخر «آقابزرگ» مرضیه خانم و عروس دوم این فامیل مهین امیدواری، به رغم سن بالا با کمک فرزندانشان به این مهمانی آمده‌اند تا از نزدیک فرزندان و نوه‌ها را ببینند و برایشان دعای خیر و سلامتی کنند. مهین خانم همسر محمد هادی هاشم نیا پسر دوم «آقابزرگ» است که حدود هشتاد سال سن دارد او همراه پسر کوچکش حمید به این جشن آمده. 

پسرش تاجر است و از دبی خودش را به این مهمانی رسانده است. مهین خانم از حضور در این جشن و دیدن نوه‌ها سرشار از انرژی است و می‌گوید: «در فامیل ما رسم است که پسرها را بعد از سه‌سالگی در جمع خانم‌ها نمی‌بینیم. دیدن نوه‌های پسری و بزرگ شدن آن‌ها باعث خوشحالی و قوت قلب است.»

گوش‌هایش کمی سنگین شده است و صداها را به‌خوبی نمی‌شنود. با پسرش حمید هاشم‌نیا صحبت کوتاهی می‌کنم. او 64 سال سن دارد و از کارهای خیر پدر و پدربزرگش می‌گوید، اینکه چطور دستگیری از مردم را در کارهای روزانه خود قرار می‌دادند و این ویژگی حالا توسط نوه‌ها دنبال می‌شود. او از برگزاری این جشن و حضور بیشتر اعضای خانواده در این برنامه خوشحال است و می‌گوید: «دیدار بزرگان سنت دیرینه ماست. همه ما به یک ریشه می‌رسیم و باید از یکدیگر حمایت کنیم. هر زمان بتوانم در این جشن حاضر می‌شوم.»

مرضیه خانم دختر آخر «آقا بزرگ» و همسرش اکبر وکیلیان تنها دختر و داماد بازمانده از «آقا بزرگ» هستند. آخر برنامه از آن‌ها فیلم کوتاهی به نمایش درمی‌آید. اکبر وکیلیان بیمار است و روی تخت نشسته و در این فیلم کوچک‌ترها را نصیحت می‌کند و می‌گوید: «راست بنشینید و دروغ نگویید و همدیگر را حمایت کنید. مرضیه خانم برای همه خوشبختی و عاقبت بخیری می‌خواهد. تنها خاطره او از پدر و مادر بیماری آن‌هاست و اینکه زمانی که او بزرگ‌تر شده پدر و مادر به علت کهولت سن در بستر بیماری بودند و او همراه با دیگر خواهرهایش از آن‌ها پرستاری می‌کرده است.»

عکس دسته‌جمعی آقایان فامیل با دختر و عروس «آقابزرگ» قاب پایانی برنامه جشن بزرگ فامیلی است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44